امسال، نو بهار نداریم هموطن!
غم ریخته به دامن این خاکِ خستهتن
سیلاب برده خوشکُنَکی را که داشتیم
از ریشه کنده تاکبُنی را که کاشتیم
بیچارهتر شدیم از آنی که بوده ایم
زیرا هنوز، مثل هوا توده توده ایم
ترسیده ایم مثل سگ از سایه هایمان!
از این جهت نکرده فِلاکت، رهایمان.
خامیست که به گردن تقدیر افکنیم
جانی که بیصدا همهی عمر میکَنیم
باران و برف و زله را بی خیال شو
آماده ی جواب به چندین سٶال شو
تا کی دعا و نذر برای نجات خویش؟
تا کی به کام مردم مظلوم، نوش نیش؟
مسٶول این فجایع بیحدّ و مرز کیست؟
آیا کسی مراقبِ این خاکِ سرخ نیست؟.
ای هموطن، بلند شو از خوابِ نیمروز
شااااید امید هست به آزادیاَت هنوز!
#زهرا_موسی_پور_فومنی
درباره این سایت